راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

نتیجه تلاش یک ماهه

بعد از یک ماه واندی که راستین پا شو به دهنش نزدیک می کرد بالاخره 3روز قبل این موفقیت و کسب کرد به این شکل عزیزم دستشو دراز میکنه وهمه چی رو می کشه به موهای منم رحم نمی کنه دیگه دوربینم شناخته و دوست داره اونم بگیره ...
22 مرداد 1391

50روزگی راستین

پيشان- پيشان خان پيشان هامميدان قورخان پيشان نييه يئدين جوجه مي؟ او ساري توكلوجه مي سني هارادا تاپسام گزيب ايزينه چاتسام قولاغيني بوراجام سندن آجيق آچاجام ...
10 مرداد 1391

4.5

من تو 4.5ماهگی این کارها رو انجام میدم 1.غلتیدن{لازم که بگم اگه مامانم نباشه به شکم میمونم نمیتونم برگردم به چپ وراست میغلتم} 2.موقع خوشحالی جیغ بلند میزنم 3.موقع پخش موزیک یاوقتی که مامانم لالایی میگه منم کم نمیارم و باهاشون میخونم 4.وقتی بابام میاد خونه حسابی براش دست وپا میزنم 5.بچه ها رو از بزرگترها تشخیص میدم 6. تو آسانسور خونمون گریه میکنم اول آسانسورو دوست داشتم الان دوست ندارم می خوام مامانم منو از پله ببره 5طبقه حال میده 7.شیشمو خودم نگه میدارم اینجوری                       ...
8 مرداد 1391

خاطرات از زبان راستین 2

 من دیروز خیلی خسته بودم رفتیم خونه مامانی ومامانم منو برد حموم اول گریه کردم ولی تا آب ودیدم خیلی خوشحال شدم شبم از خستگی خوابم بردنمی خواستم هیچ نوری به چشم بخوره امروزم بیدار شدم کنجکاویام وشروع کردم آرزو دارم بتونم همه این جی جی ها روبخورم فقط کا فی دستم بهشون برسه ...
6 مرداد 1391

خاطرات از زبان راستین

سلام من دیگه پسر بزرگی شدم شبها مامانم من و می خوابونه تو تخت پارکم اینجوری              صبح که میشه من بیدار میشم 2تا أدو وآآ میگم ومامانم وصدا می کنم می یاد میبینه من این شکلی چرخیدم وحسابی ورجه ورجه کردم اینجوری   سلام من بامامانم رفتیم خونه آرنیکا جون خیلی خوش گذشت و مامانم ازمون عکس گرفت کلی با آرنیکا صحبت کردم اینم عکسامون من 5روز از آرنیکا بزرگترم   دیروزم رفتیم خونه سدناتازه4روز بود دنیا اومده بود اونکه مامانم ازش عکس نگرفت دیشبم دوستای مامان وبابا اومده بودن خونمون  مامانم خیلی تلاش کرد ساعت 12 منو بخوابونه ولی من نخوابیدم می خ...
5 مرداد 1391
1